سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

 

حکومت اسلامی

در سفرنامه برادران شرلی در مورد به سلطنت رسیدن پادشاهان و نظام حکومتی ایران آمده است: «باید دانست که در ایران قانون با رسمی در کار است که وقتی پادشاه می‏میرد پسر ارشد او چشم‏های برادران خود را در می‏آورد که مبادا آنها طرف میل اهالی واقع شوند و اسباب عصیان را فراهم آوردند»(ص48) از آن رو توسط نویسنده مورد توجه قرار گرفته است که در نظام‏های سلطنتی اروپایی هیچگونه ابهامی در امر جانشینی شاه نمی‏توانست وجود داشته باشد. زیرا بر اساس قانون کلیسا هر مسیحی یک همسر و یک فرزند ذکور بیشتر نمی‏توانست داشته باشد. اما در ایران داشتن همسران متعدد و فرزندان مزیت شاهان بوده است(طباطبایی:178.1380).
نویسنده در ادامه در مورد به سلطنت رسیدن شاه عباس می‏گوید:
ه
نگام فوت پدر شاه عباس برادر بزرگش بر تخت می‏نشیند و وی به کردستان فرار کرده و چندی در سرحدات با طرفداران خود آنجا می‏ماند. برادر بزرگ (شاه) نامه می‏نویسد که اگر برگردی و متابعت کنی جانت در امان است. ولی او به حرف برادر اطمینان نکرده و بر طرفداران خود می‏افزاید. یکی از مقربان دربار مخفیانه به عباس نامه می‏نویسد که اگر والی‏گری فلان مملکت را که بزرگترین ولایت ایران است به من بدهی اسباب قتل پادشاه را فراهم می‏آورم. عباس پذیرفته و آن شخص پادشاه را به قتل می‏رساند.(با تخلیص از صص 48،49)
شاه صفوی به هر کاری مجاز است و هیچ مانع و رادعی بر سر راه سلطنت خود نمی‏شناسد. «شاه عباس با توانی که داشت به  میان آمده قزوین را محاصره کرد. زیرا که  اهالی آن نمی‏خواستند او را قبول کنند ولی بعد از چندروزی شهر را تسخیر نموده، اول اهالی را از دم شمشیر گذرانید». ... «بنابراین قوای او روز به روز زیادتر شد. و به سمت اصفهان که بزرگترین شهر مملکت است و از قزوین ده منزل است یورش برد. از هر طرف مملکت را تسخیر کرد و مردم به اجتماع تحت بیرق او آمدند . (ص 49)
.. «پادشاه دو سه روز قبل از ورود به قزوین چاپاری نزد ناظر خود فرستاد امر نمود که اسب‏های بسیار خوب به ما بدهند تا ما چهار فرسخ به استقبال او برویم. .... همین که به قدر نیم فرسنگ از شهر دور شدیم یک تماشایی دیدیم که ندرتاً دیده می‏شود. از ده هزار نفر سرباز دوازده هزار سر بریده بر روی نیزه‏های خود زده و بعضیها گوشهای آدم را به ریسمان بسته از سینه آویخته بودند» جمعیت حیرت انگیزی آن روز جمع شده بودند و همینکه پادشاه از میان آنها می‏گذشت مردم زمین را می‏بوسیدند.(ص52وص53)»...
«حالات پادشاه از لباسی که هر روز می‏پوشد استنباط می‏شود روزی که لباس سیاه می‏سوشد عادتاً متفکر و خوش رفتار است و اگر لباس سفید یا سبز یا زرد یا الوان متشعشع دیگر می‏پوشد خوشحال و بشاش است اما روزی که لباس سرخ بپوشد آن روز تمام اهل دربار متزلزلند زیرا که آن روز مسلماً کسی را به قتل خواهد رسانید. من این مطلب را مکرراً تجربه کرده‏ام» (ص 69 و 70)
در نظام پادشاهی صفویه قوانین و اجرای آنها ویژگی‏های خاصی داشته است که در سفرنامه برادران شرلی اینگونه بیان می‏شود. «قوانین این مملکت مانند قوانین عسگریه سخت است. مثلاُ اگر شخصی چیزی بدزدد که ده شاهی قیمت داشته باشد او را به حکم حاکم از درخت  می‏آویزند و خفه می‏کنند» (ص 70)...
می‏گویند شاه عباس برخلاف اجداد خویش فقط با اهل تسنن دشمنی داشت ولی با مسیحیان و با پیروان سایر ادیان با گرمی برخورد می‏کرد. برای تایید این نظر شواهدی از سفرنامه می‏آوریم. در هنگام حضور برادران شرلی یکی از همراهان آنان به طور اتفاقی در راه پله عمارت با شاه عباس برخورد می‏کند شاه عباس او را با خود به تالاری می‏برد و با وجود نبود صندلی چهارپایه‏ای تهیه کرد «قالیچه‏ گلدوزی بر آن می‏ اندازد و پادشاه به من امر کرد بر روی آن بنشینم. آن وقت شراب خواسته به سلامتی من باده نوشید و گفت نعل کفش یک نفر عیسوی در نظر من بر بهترین شخص عثمانی ترجیح دارد».(ص 55)
و درجایی دیگر وقتی کشیشی در دربار از شاه عباس دیدن می‏کند و خود را نایب پاپ و پاپ را عفو کننده معاصی مردم در این دنیا معرفی می‏کند شاه عباس به حرف وی اشکال گرفته و جز خدا و حضرت عیسی (ع) که فرستاده خداست کسی را شایسته این کار نمی‏داند و اطلاعات کاملی در باب ولادت حضرت عیسی (ع) و برخورد یهودیان با وی می‏دهد. می‏نویسد: «کشیش مات و متحیر مانده بود و ما همگی از جملات صحیحه پادشاه متعجب شدیم زیرا که او عیسوی نبود ولی به سر آنتوان گفت که از وقت آمدن شما به اینجا من تقریباً مسیحی شده‏ام». (ص 73)
(نقل از "نقد و بررسی کتاب: سفرنامه برادران شرلی از فاطمه شیرازی‏نیا")

 





  • کلمات کلیدی :

  • ::: یکشنبه 86/7/29 ::: ساعت 3:46 عصر :::   توسط شهرمجازی قرآن کریم 
    نظرات شما: نظر